استیو جابز، یکی از تاثیرگذارترین افراد در حوزهی فناوری بود. او همان کسی است که مک، آیفون، آیپاد و آیپد را به جهانیان معرفی کرد. شرکت اپل هنگام بازگشت جابز در شرف ورشکستگی بود، اما به لطف تدابیر هوشمندانهی او، این کمپانی حالا باارزشترین کمپانی تاریخ تجارت جهان است. با ما همراه باشید تا به ۷ درس بسیار مهمی که میتوان از استیو جابز گرفت بپردازیم.
استیو جابز، یکی از تاثیرگذارترین افراد در حوزهی فناوری بود. او همان کسی است که مک، آیفون، آیپاد و آیپد را به جهانیان معرفی کرد. شرکت اپل هنگام بازگشت جابز در شرف ورشکستگی بود، اما به لطف تدابیر هوشمندانهی او، این کمپانی حالا باارزشترین کمپانی تاریخ تجارت جهان است. با ما همراه باشید تا به ۷ درس بسیار مهمی که میتوان از استیو جابز گرفت بپردازیم.
زندگی همهی ما غرق در رسانه، فناوری و تبلیغات است. اما استیوجابز این گونه نبود. سراسر زندگی وی مملو از خلاقیت، ابتکار و وسواسی عجیب برای رسیدن به کمال بود. برای عاشقان طراحی و مهندسی، حوزهای وجود ندارد که به آن علاقه داشته باشند و اپل به آن وارد نشده یا حداقل بر آن تاثیری نگذاشته نباشد.
وقتی که یک وسیلهی گران قیمت مثلا یک ریموت جدید برای خودروی جدیدم میخرم، به این فکر میکنم که واقعا چرا هیچ چیپ پردازشی و قابل برنامه ریزی در آن وجود ندارد و نرم افزار آن باید تا ابد روی نسخهی ۱.۰ باقی بماند؟ با مرور این افکار عصبانی میشوم و به این فکر میکنم که چطور اپل از پس کارهای جالب چند سال اخیر خود برآمده است؟ وقتی به اپلیکیشنهای برخی روزنامهها و نشریات نگاه میکنم هم همین حس عصبانیت را دارم. گویی تمام آنها فاقد تفکری نظاممند به خصوص در بخش طراحی خود هستند.
سالها است که هر چیزی را در مورد اپل مطالعه میکنم. البته به عنوان یک نویسندهی فناوری، اپل را خستهکنندهترین کمپانی برای دنبال کردن میدانم. همیشه جزییات فوقالعاده کمی از محصولات این شرکت به بیرون درز پیدا میکند. همه چیز در اپل پشت درهای بسته اتفاق میافتد و رازداری با تار و پود این شرکت آمیخته است. در اپل حتی به مدارک دانشگاهی سطح بالا نیز توجه چندانی نمیشود.
چرخش بیسابقهی این کمپانی و تبدیل شدن آن به باارزشترین کمپانی جهان چیزی نیست که تصادفی اتفاق افتاده باشد. ریشههای این موفقیت را باید در استیو جابز و ایدههایش جستجو کرد. شگفتیهایی که در اپل وجود دارند بسیارند. از استفاده از شیشه به جای پلاستیک ارزان قیمت در مک بوک گرفته تا صندوقی رویایی حاوی ۲۰۰ میلیارد دلار پول نقد برای روزهای سخت پس از جابز. ۷ درسی که از استیو جابز میتوان گرفت از این قرار است:
تمرکز
اپل شرکتی ۶۰۰ میلیارد دلاری با شمار کمی محصول است. پنج دستهی اصلی محصول در این کمپانی وجود دارد که عبارتند از کامپیوترها، تبلتها، تلفنهای همراه هوشمند، پخش کنندههای موسیقی و ساعت هوشمند. تمامی این محصولات در کمتر از ۳۰ خط تولید مختلف ساخته میشوند. جابز معتقد بود که تمرکز به معنای نه گفتن است. اپل همیشه این توانایی را داشته است تا به بازارهای جدید وارد شود، اما به جای این کار، مدیران اپل تصمیم گرفتهاند که روی حوزههای کاری کنونی خود تمرکز کرده و بهترین باشند. برای مثال هم اکنون آیفونها تنها در دو سایز و با بهرهگیری از پردازنده، حافظهی رم، کیفیت بدنه و حافظهی داخلی یکسانی روانهی بازار میشوند، در حالی که کمپانیهای رقیب اپل، همه ساله دهها مدل گوشی را در اندازههای مختلف به بازار میفرستند. اپل تنها بر اساس دستورالعملهای کیفیت محور خود جلو میرود و به حرف هیچ منتقد یا حتی کاربری توجه چندانی نمیکند.
خلاقیت طراحی
در حقیقت، مهندس بودن به استیو جابز کمک چندانی در طراحی نکرد. چرا که بر خلاف یک مهندس که دقیق است و با اندازهها سر و کار دارد، جابز بیشتر تمرکزش روی زیبایی شناسی بود. او در این مورد میگوید:
برخی افراد تصور میکنند که طراحی تنها در این خلاصه میشود که یک محصول چگونه به نظر میرسد، اما اگر کمی عمیقتر فکر کنید متوجه میشوید که طراحی به معنای این است که دستگاه مورد نظر چگونه کار میکند. خلاقیت تنها متصل کردن چیزها به یکدیگر است. وقتی از افراد خلاق بپرسید که چگونه چیزی را ساختند، کمی دستپاچه میشوند، چون در حقیقت آنها آن را نساختند، بلکه تنها با دید دقیقشان چیزی را مشاهده کردند که دیگران نمیتوانند. پس از مدتی آن چیز جدید برایشان کاملا واضح و بدیهی به نظر میرسد، چون آنها توانایی ایجاد ارتباط بین تجارب مختلف خود را دارند و میتوانند با این کار، چیزهای جدید خلق کنند.
توجه وسواس گونه به جزییات
ویا گاندورتا، یکی از مدیران گوگل میگوید:
یک روز صبح تماسی از استیو جابز دریافت کردم. جابز به من گفت که مدتی یک نقص بسیار کوچک در رندر شدن تصویر لوگوی گوگل در آیفون وجود داشته است و بابت آن از من عذرخواهی کرد.
استیو جابز به شکل بسیار وسواسی به جزییات اهمیت میداد و میخواست دستگاه مورد نظر، تا جای ممکن بینقص باشد. او میگفت:
سعی کنید همیشه معیار کیفیت باشید. بسیاری از مردم در محیطی که از آن انتظار کمال میرود قابل استفاده نیستند.
وقتی که به اکوسیستم اپل نگاه میکنید، هیچ نقطهی اشتباهی که جدا از کل محیط باشد به چشمتان نخواهد خورد. نگاهی که در ردههای بالای این کمپانی جریان دارد، بدون کاهش دقت و شدت تا پایینترین جزء این شرکت نیز ادامه دارد. آدام لشینکسی در توضیح این که «اپل چگونه کار میکند» میگوید:
جابز به تنهایی همان چسبی است که این رویکرد را سر هم میکند. روشهای او، سازمانی را پدید آوردهاند که افکار او را به بارزترین شکل ممکن بروز میدهد. خیلی مهم است. جابز سالها است که دیگر خودش درگیر اپل نیست.
یک کارمند محلی اپل در این مورد میگوید:
شما میتوانید از تمام افراد شاغل در اپل بپرسید جابز چه میخواهد. بدون شک بیش از ۹۰ درصد آنها پاسخ درست را به شما خواهند داد، حتی اگر در عمرشان هرگز استیو جابز را از نزدیک ملاقات نکرده باشند.
مسئولیت پذیری
مسئولیت پذیری یکی از کلیدیترین ویژگیهای موجود در ردههای بالای مدیریتی کمپانی اپل و سنگ بنای مدیریت این شرکت است. در ردههای فردی نیز مسئولیت پذیری هم در قبال موفقیت و هم در قبال شکست، در تمامی کارکنان اپل وجود دارد، چرا که اگر این گونه نبود، در این کمپانی دوام نمیآوردند. جابز در این مورد میگوید:
آیا میدانید ما در اپل چند کمیته داریم؟ صفر! ما در اپل هیچ کمیتهای نداریم. کمپانی ما دقیقا مثل یک استارتاپ است. در حقیقت ما بزرگترین استارتاپ روی سیاره زمین هستیم که هر هفته یک بار و به مدت ۳ ساعت یکدیگر را ملاقات کرده و در مورد آنچه که مشغول انجامش هستیم صحبت میکنیم. یک تیم عظیم کاری نیز در راس کمپانی قرار دارد که کار گروهی را فیلتر کرده و به خارج از شرکت هدایت میکند.
جابز همیشه میگفت تو باید به وسیلهی ایدههایت به جلو رانده شوی، نه به وسیلهی مدیران بالادست و سلسله مراتب.
بازاریابی
هنگامی که یک مجلهی معروف در سال ۱۹۸۵ با استیوجابز مصاحبه کرد، سخن جالبی از او در مورد مکینتاش ضبط شد. جابز گفت:
ما مک را برای خودمان ساختیم. ما افرادی هستیم که باید این پروژه را در صورت شکست یا موفقیت آن قضاوت میکردیم. ما نمیخواستیم بیرون از شرکت رفته و به بازاریابی بپردازیم. فقط میخواستیم بهترین چیزی را که میتوانیم، بسازیم.
۱۲ سال بعد و در سال ۱۹۹۷، او یکی از معروفترین سخنانش را گفت:
بسیاری از اوقات، مردم نمیدانند که چه میخواهند و این شما هستید که باید آنچه را که لازم دارند به آنها بدهید.
پس از این برای هر محصولی که در اپل تولید شده، بازاریابی بسیار گسترده و تحقیقاتی عظیم در مورد انتخاب مشتریان صورت گرفته است. در واقع بسیاری از سازندگان، پیش از ارائهی یک محصول، تحقیقاتی را در راستای بازاریابی انجام داده و با آنالیز دادههای به دست آمده، روی گروههای خاصی تمرکز میکنند.
پول
اپل باارزشترین برند جهان، بزرگترین کمپانی تاریخ تجارت بشر و ثروتمندترین کمپانی حال حاضر جهان است. این شرکت عظیم ۶۰۰ میلیارد دلاری، بیش از ۲۰۰ میلیارد دلار پول نقد در حسابهای خود دارد. هر بار که تصمیمی در این شرکت بزرگ گرفته میشود، تمام تمرکز افراد بر این است که چگونه عمل کنند تا بیشترین سود ممکن عاید شرکت شود. مدیریت اپل اگر دستگاهی را حتی اندکی ناکارآمد یا ناقص تشخیص دهد، کوچکترین ترسی از رد کردن و باز فرستادن آن به مرحلهی طراحی روی کاغذ ندارد، چرا که مهمترین هدف در این شرکت (و البته سایر کمپانیهای بزرگ دنیا) کسب سود بیشتر است و هیچ چیز نباید موجب شود که این شرکت حتی ذرهای در رسیدن به اهدافش باز بماند. در کمپانی اپل، پول به عنوان سلاحی استراتژیک استفاده میشود. این کمپانی میلیاردها دلار را صرف افزایش ظرفیت تولید و تامین قطعات میکند تا فشار بیشتری را بر رقبای خود وارد کند.
استیو جابز میگفت:
سوابق ما نشان میدهد که با استفاده از پول نقدمان میتوانیم بسیار قدرتمند ظاهر شویم. ما اجازه نمیدهیم این میزان پول، ما را به کارهای ابلهانه وادار کند. ما پولمان را نگه میداریم، چون بدون شک، در آینده، یک یا چند فرصت استراتژیک برای ما وجود خواهد داشت (و آن موقع است که ما به ذخایر پولمان نیاز داریم.)
میراث
تعداد بسیار کمی کمپانی در جهان وجود دارند که چنین پروسهی نظاممندی را برای انتقال هستهی اصلی تفکرات و DNA خود در پیش گرفتهاند تا از فراموش شدن یا حتی ایجاد کوچکترین تغییری در آن جلوگیری کنند. برای انجام این کار، جابز به سراغ بااستعدادترین فرد رفت. Joel Podolny که در آن زمان، رییس دانشکدهی مدیریت دانشگاه ییل بود. او شغل خود را رها کرد تا در اپل و در برنامهای کاملا مخفیانه موسوم به دانشگاه اپل مشغول به کار شود. هدف یک چیز بود: کاشتن تفکرات خاص در اپل تا ابد!
یک نویسندهی آمریکایی حوزهی فناوری میگوید:
درسهای کمپانی اپل برای من بسیار حساس و مهم بودهاند و کاربرد آنها را در جاهای بسیاری دیدهام. مثلا به یاد دارم که مدتی مشغول کار برای یک شرکت نروژی بودم که سرمایهگذاری بسیار کلانی روی استفاده از تجارب دیگران میکرد. همین تمایل مدیریت شرکت به درک موفقیتها و شکستهای سایر کمپانیها و علل وقوع آن، نقش مهمی در پیشرفت آن ایفا کرد. از طرفی به عنوان فردی که نویسندگی و تجارت رسانه را دوست دارد، همیشه به فکر موج بیسابقهی تجارت اخبار هستم که از شیوههای وخیم و سوال برانگیز مدیریت رنج میبرد. من معتقدم که در چنین شرایطی، کمپانیهای خبری میتوانند با تعیین و شناخت DNA اصلی خود، مواردی را که موجب تقویت آن میشود پیدا کرده، ساختارهای آینده را روی آن تشکیل داده و به این مشکلات پایان دهند. در چنین مواردی اپل بهترین الگو است.